باز هم یاد تو
ای عشق..چیستی ؟
خدا را قسم بر من نمایان کن ماهیتت را . چیستی که هر لحظه از تو می گریزم ولی باز
هم در وجودم فوران می کنی؟!
روزگاری خواستم تو را ، روزگاری سپری کردم زیباترین ایام زندگانی ام را با تو.دیگر
بس است .طاقت ندارم که ببینم تو در وجودم هستی و معشوق ...نه!
روزگاریست که دچارت شده ام ، سالهاست که با امید عشقش میگذرانم سخت ترین مشکلاتم
را..اما چه کنم؟
وقتی قلب معشوق سنگدلم این همه لطافت را نمیبیند...
خودت بگو چه کنم؟!
چاره ای جز فراموشی هست؟ جز فرار از تو هست ؟؟!
تو هم سکوت کن ، همچون او که با سکوتش سال هاست من را شکسته است ...!
نظرات شما عزیزان:

.gif)